بازدید:۲۳۹۱
صد آنلاین | تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت و مأموران هیچ سرنخی از سرنوشت پسر گمشده پیدا نکردهبودند تا اینکه چند ماه بعد از حادثه مأموران پلیس متوجه شدند تلفن همراه حسن روشن شده و در اختیار مرد ۳۷ سالهای به نام بهزاد قرار دارد. پرونده بهزاد نشان داد وی خلافکار سابقهداری است که چند باری به اتهامهای مختلف همچون سرقت و زورگیری روانه زندان شده و در حال حاضر هم با خودروی پرایدش مسافرکشی میکند.
به گزارش صد آنلاین، مجرم سابقهدار که متهم است ۱۸ ماه قبل مرد مسافر را در جریان زورگیری به قتل رسانده سرانجام قفل سکوت را شکست و به جرمش اعتراف کرد.
یکی از روزهای شهریورماه سال گذشته، مرد میانسالی در تهران سراسیمه به اداره پلیس رفت و از گم شدن ناگهانی پسر جوانش به نام حسن شکایت کرد. وی در توضیح ماجرا گفت: «پسرم مدتی است در مغازه فروش پارچه رومبلی کار میکند. او هر روز صبح به محل کارش در بازار مبل میرود و شب دوباره به خانه بر میگردد. صبح پسرم به محل کارش رفت، اما اینبار به خانه برنگشت. ما تا دیر وقت منتظرش بودیم، اما خبری از او نشد و وقتی نگرانی ما بیشتر شد که متوجه شدیم تلفن همراهش خاموش است. صاحبکارش هم گفت پسرم پس از پایان کارش مغازه را ترک کرده و قرار بوده به خانه برگردد. دوستان و بستگان هم خبری از پسرم ندارند و الان احتمال میدهیم برای حسن اتفاق بدی رخ دادهباشد و نگران او هستیم و به همین سبب به اداره پلیس آمدیم تا کمک کنید پسرم را پیدا کنیم.»
آخرین خرید
با شکایت مرد میانسال، پرونده به دستور بازپرس جنایی برای پیدا کردن ردی از پسر گمشده در اختیار تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت. مأموران در نخستین گام از پزشکی قانونی و مراکز درمانی استعلام گرفتند، اما مشخص شد هیچ فردی با مشخصات حسن در لیست بیماران بیمارستانها و جسدهای منتقل شده به پزشکی قانونی نیست. مأموران در گام بعدی دست به تحقیقات فنی زدند و مشخص شد حسن عصر روز حادثه در منطقه هفت چنار در جنوب تهران دیده شده و از مغازهای خرید کردهاست. بررسی دوربینهای مداربسته مغازه نشان داد وی پس از بیرون آمدن از مغازه هیچ ردی از خودش باقی نگذاشتهاست.
فرضیه قتل
بدین ترتیب، دو فرضیه قتل یا آدمربایی برای مأموران قوت گرفت، اما از آنجایی که هیچ فرد یا افرادی برای اخاذی با خانواده حسن تماس نگرفتهبودند، فرضیه آدمربایی رنگ باخت و مأموران تحقیقات خود را روی حادثه مرگبار متمرکز کردند. مأموران در بررسیهای بعدی دریافتند حسن و خانوادهاش با فرد یا افرادی خصومت ندارند، اما در ادامه بررسیها مشخص شد فردی با کارت عابر بانک پسر گمشده مقداری خوراکی و چند پاکت سیگار از دستفروشی خرید کردهاست.
ردپای قاتل
تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت و مأموران هیچ سرنخی از سرنوشت پسر گمشده پیدا نکردهبودند تا اینکه چند ماه بعد از حادثه مأموران پلیس متوجه شدند تلفن همراه حسن روشن شده و در اختیار مرد ۳۷ سالهای به نام بهزاد قرار دارد. پرونده بهزاد نشان داد وی خلافکار سابقهداری است که چند باری به اتهامهای مختلف همچون سرقت و زورگیری روانه زندان شده و در حال حاضر هم با خودروی پرایدش مسافرکشی میکند.
انکار
با به دست آمدن این اطلاعات مأموران بلافاصله راهی محل زندگی مظنون شدند و وی را بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند. متهم در بازجوییها جرم خود را در حالی انکار کرد که شواهد و دلایل حکایت از آن داشت وی از سرنوشت پسر گمشده باخبر است. وی در ادعایی گفت: من با خودرویم مسافرکشی میکنم. سال قبل مسافری به سمنان بردم و در راه برگشت در کنار رودخانه فصلی برای دقایقی توقف کردم. جسم مشکوکی در آن نزدیکی نظرم را به خودش جلب کرد و وقتی به آن جسم نزدیک شدم، دیدم جسد مرد جوانی است. کنار او تلفن همراهی افتادهبود و من هم آن را برداشتم و از ترس به سرعت از آنجا دور شدم. پس از ادعای متهم مأموران به محلی رفتند که وی ادعا میکرد جسد را دیده است، اما هیچ اثری از جسد پیدا نکردند.
۱۵ ماه بعد
در حالی که متهم با تناقضگویی جرم خود را انکار میکرد، پس از گذشت ۱۵ ماه از حادثه به مأموران پلیس تهران خبر رسید، اهالی روستایی در استان سمنان هنگام لایروبی رودخانه فصلی جسد مرد جوانی را از میان گل و لای کشف کردهاند که در نخستین معاینات مشخصشده بیش از یک سال از مرگ وی گذشته است. جسد کشفشده مرد ناشناس در همان نزدیکی محلی بود که متهم مدعی بود جسد را دیده و تلفن همراه او را سرقت کردهاست و به همین دلیل مأموران احتمال دادند جسد کشف شده متعلق به حسن است و برای شناسایی هویتش آن را به پزشکی قانونی تهران منتقل کردند. با کشف جسد پسر گمشده پرونده وارد مرحله تازهای شد و مأموران متهم را دوباره بازجویی کردند و در نهایت وی یک روز قبل به قتل پسر جوان اعتراف کرد. متهم پس از اعتراف برای تحقیقات بیشتر به دستور بازپرس جنایی در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
کامل شدن کلکسیون جرائم
بهزاد متهم سابقهداری است که پس از یک سال سکوت و کشف جسد پسر گمشده ناچار به قتل اعتراف کرد.
بهزاد چند تا سابقه داری؟
تعدادش را نمیدانم، اما همه مدل سابقه دارم. اعتیاد، سرقت، زورگیری و درگیری در پروندهام ثبت شدهاست. قتل را کم داشتم که با قتل پسر جوان کلکسیون جرائمم کامل شد.
چرا این همه جرائم؟
همه گرفتاریهایم به خاطر اعتیاد است. تا زمانی که معتاد نبودم، مثل همه آدمها زندگی میکردم و یک لقمه نان حلال در میآوردم، اما پس از اینکه معتاد به موادمخدر شدم، برای تهیه مواد و هزینه زندگیام هر کاری از دستم بر میآمد، چه درست و چه خلاف انجام میدادم.
مقتول را میشناختی؟
نه. من مسافرکشی میکردم و مقتول هم مثل تمامی افرادی که به عنوان مسافر سوار خودرویم میشدند، روز حادثه سوار خودرویم شد و اولینبار و آخرینباری بود که او را دیدم.
پس مسافر شما بود؟
بله. از منطقه هفت چنار در جنوب تهران به عنوان مسافر سوار خودرویم شد. فکر میکنم میخواست به خانهشان برود.
چه شد که او را به قتل رساندی؟
میخواستم از او زورگیری کنم، اما پسر جوان مقاومت کرد و من هم او را کشتم.
درباره حادثه بیشتر توضیح بده؟
آن روز کنار خیابان ایستاده و منتظر تاکسی بود که مقابلش توقف و سوارش کردم. پس از طی مسافتی تصمیم گرفتم اموالش را سرقت کنم، به همینخاطر با چاقو تهدیدش کردم، اما پسر جوان تسلیم نشد و در برابر من مقاومت کرد. با هم درگیر شدیم و گلویش را گرفتم و فشار دادم که خفه شد.
اموالش را سرقت کردی؟
بله، تلفن همراهش و کارت عابربانکش را سرقت کردم، اما از کارتش فقط چند بسته سیگار خریدم.
چرا جسد را به مکان خیلی دور منتقل کردی؟
میخواستم ردی از خودم به جا نگذارم. وقتی به قتل رسید، خیلی ترسیدم و دقایقی فکر کردم که کجا جسد را رها کنم تا ردی از خودم بهجا نگذارم. اگر جسد را در تهران رها میکردم، هم خیلی زود کشف میشد و هم به خاطر دوربینها و امکاناتی که تهران دارد، شناسایی میشدم و به دام میافتادم. به همین دلیل تصمیم گرفتم و جسد را به بیابانهای اطراف گرمسار در استان سمنان منتقل و کنار رودخانهای رها کردم. تصور کردم وقتی باران ببارد و آب در رودخانه جاری شود، آب جسد را با خودش میبرد و هیچ اثری از آن باقی نمیماند.
چرا پس از دستگیری اعتراف نکردی؟
من اصلاً فکر نمیکردم شناسایی و دستگیر شوم. پس از دستگیری هم سعی کردم مأموران را فریب دهم، اما آخرش مجبور شدم به قتل اعتراف کنم.
حرف آخر؟
پشیمان هستم وای کاش آن روز دستم به خون پسر جوان آلوده نمیشد. الان متوجه شدم که خون بیگناه پایمال نمیشود.
منبع : جوان آنلاین